{{::'controllers.mainSite.MainSmsBankBanner2' | translate}}
بمیــــرم من فهمیدم نمی مانی . . دیدم می روی . . رفتی باز هم ایستاده ام نگاه میکنم آخرم میکشد مرا این غرور لعنتی . . .
درد ِ دل کـه می کنــی؛ ضعـف هـایـت، دردهـایــت را می گـذاری تـوی ِ سیـنی؛ و تعـارف می کـنی کـه هـر کـدامـش را کـه می خواهنــد بــردارنـد؛ تیــز کننــد … تیــغ کننــد … و بــزننـد بـه روحـت …!
میخواهم مدتی بخوابم! نمی دانم چند روز؟ شاید روزی بیدارشوم و دنیا به شکل دیگری باشد و قلب آدم ها…
این نیز بگذرد؛ مثل همه ی اتفاقات خوب و بد زندگی؛ مثل همه ی دوست داشتن هایی که؛ در ته صندوق خاک خورده ی زمان مخفی ماند؛ و هیچ کس نفهمیدشان؛ این نیز بگذرد، مثل زندگی …
ﺑﻪ ﻣﺎ ﺩﺭﻭﻍ ﻣﯽ ﮔﻔﺘﻨــــﺪ: ﺩﺭﺩﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﺰﺭﮒ ﮐﻪ ﺷﻮﯾﺪ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﺪ ﺩﺭﺳـﺖ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ: ﺯﻧﺪﮔــــﯽ، ﺁﻧﻘــــﺪﺭ ﺩﺭﺩ ﺩﺍﺭﺩ ﮐــــــﻪ ﺍﺯ ﺩﺭﺩ ﻧﻮ، ﺩﺭﺩ ﮐﻬﻨﻪ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻣﯽﺷﻮد
یه زمانی آدمها دوست داشتن که اولین عشق یه نفر باشن….. الان باید دعا کنن که آخریش باشن…
توی رابطه هاتون گاهی سنگ بندازین تا عمقش براتون مشخص بشه . . .
روزگــار عجیبی شــده… حتی وقتی میخـندیـم منظـورمـان چیـزه دیگـریست …!!
کـاش آدمـا مثل ِ فـایل های تو اینـترنـت بودن! هـرکـی رو خـوشت می اومد میتـونستـی دانلود کـنی واسـه خودت
خــدا جـونـــم یــه بـــار reset کـن لطفـــا ؛ زنـدگــی خیلیــــا هَنـــگ کـــرده …
با خطی زیبا در آخرین صفحه اش نوشته بود : مراقب باش؛ دست روزگار هلت میده … ولی قرار نیست تو بیفتی … اگر بی تاب نباشی و خودت را به آسمان گره زده باشی اوج میگیری … به همین سادگی …
دنیای من پر از دستهایست که خسته نمی شوند از نگه داشتن نقاب ها . . . !
آلـــیــــس کـــجـــایـــی؟! بـــیـــا … ایـــنـــجـــا عــجــیـــب تــریــن ســـرزمــیــن دنـــیــاســت . . . .
جایت را با دیگری پُر میکنند احساس … سیری چند؟؟! آدم هــای عجیبـــی دارد اینجــا ! دوستــی هــایشان نـــاگهانی ســت دلبستــن شـــان غریـــب است و رفتــن شان آشنـــا …!
هـر چہ از دست میـرود بگذار بـرود … چیـزی ڪہ بہ اِلتمـاس آلـوده باشد نمیخواهمـ …! هـر چہ بـاشد حتی زنـدگی …!
بـه فـــقـر ِ احــسـاس ِ”انـــسـانیّـــت”دچــــار شــدیـــم ! نــسلی که دردش را ، کیـبـوردها .. پیامک ها .. و .. تـلفن هـــای ِ پـی در پـی مـی فهمـــنـد …
بمیــــرم من فهمیدم نمی مانی . . دیدم می روی . . رفتی باز هم ایستاده ام نگاه میکنم آخرم میکشد مرا این غرور لعنتی . . .
درد ِ دل کـه می کنــی؛ ضعـف هـایـت، دردهـایــت را می گـذاری تـوی ِ سیـنی؛ و تعـارف می کـنی کـه هـر کـدامـش را کـه می خواهنــد بــردارنـد؛ تیــز کننــد … تیــغ کننــد … و بــزننـد بـه روحـت …!
میخواهم مدتی بخوابم! نمی دانم چند روز؟ شاید روزی بیدارشوم و دنیا به شکل دیگری باشد و قلب آدم ها…
این نیز بگذرد؛ مثل همه ی اتفاقات خوب و بد زندگی؛ مثل همه ی دوست داشتن هایی که؛ در ته صندوق خاک خورده ی زمان مخفی ماند؛ و هیچ کس نفهمیدشان؛ این نیز بگذرد، مثل زندگی …
ﺑﻪ ﻣﺎ ﺩﺭﻭﻍ ﻣﯽ ﮔﻔﺘﻨــــﺪ: ﺩﺭﺩﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﺰﺭﮒ ﮐﻪ ﺷﻮﯾﺪ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﺪ ﺩﺭﺳـﺖ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ: ﺯﻧﺪﮔــــﯽ، ﺁﻧﻘــــﺪﺭ ﺩﺭﺩ ﺩﺍﺭﺩ ﮐــــــﻪ ﺍﺯ ﺩﺭﺩ ﻧﻮ، ﺩﺭﺩ ﮐﻬﻨﻪ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻣﯽﺷﻮد
یه زمانی آدمها دوست داشتن که اولین عشق یه نفر باشن….. الان باید دعا کنن که آخریش باشن…
توی رابطه هاتون گاهی سنگ بندازین تا عمقش براتون مشخص بشه . . .
روزگــار عجیبی شــده… حتی وقتی میخـندیـم منظـورمـان چیـزه دیگـریست …!!
کـاش آدمـا مثل ِ فـایل های تو اینـترنـت بودن! هـرکـی رو خـوشت می اومد میتـونستـی دانلود کـنی واسـه خودت
خــدا جـونـــم یــه بـــار reset کـن لطفـــا ؛ زنـدگــی خیلیــــا هَنـــگ کـــرده …
با خطی زیبا در آخرین صفحه اش نوشته بود : مراقب باش؛ دست روزگار هلت میده … ولی قرار نیست تو بیفتی … اگر بی تاب نباشی و خودت را به آسمان گره زده باشی اوج میگیری … به همین سادگی …
دنیای من پر از دستهایست که خسته نمی شوند از نگه داشتن نقاب ها . . . !
آلـــیــــس کـــجـــایـــی؟! بـــیـــا … ایـــنـــجـــا عــجــیـــب تــریــن ســـرزمــیــن دنـــیــاســت . . . .
جایت را با دیگری پُر میکنند احساس … سیری چند؟؟! آدم هــای عجیبـــی دارد اینجــا ! دوستــی هــایشان نـــاگهانی ســت دلبستــن شـــان غریـــب است و رفتــن شان آشنـــا …!
هـر چہ از دست میـرود بگذار بـرود … چیـزی ڪہ بہ اِلتمـاس آلـوده باشد نمیخواهمـ …! هـر چہ بـاشد حتی زنـدگی …!
بـه فـــقـر ِ احــسـاس ِ”انـــسـانیّـــت”دچــــار شــدیـــم ! نــسلی که دردش را ، کیـبـوردها .. پیامک ها .. و .. تـلفن هـــای ِ پـی در پـی مـی فهمـــنـد …
{{::'controllers.mainSite.SmsBankNikSmsAllPatern' | translate}}